ارتباط مستقیم با 30629 استاد
مشاهده لیست مدرسین
مشاهده ویدیوی مدرسین
تدریس خصوصی استاد شاسواری
IELTS-TUTOR
تدریس خصوصی زبان انگلیسی خانم وکیلی
تدریس ریاضی رجبی
تدریس خصوصی بهمن آبادی
آموزشگاه
باباخانی تدریس فیزیک کنکور
تدریس آیلتس بهرامی
تدریس خصوصی دکتر سرپرست
آموزشگاه راه ذکریا
beikmohammadlou
تدریس ریاضی و فیزیک شاسواری
ایران مدرس اخبار سایر اخبار سمفونی سکوت در گوش بازار کتاب عباسی اصفهان (17 آذر 92)

سمفونی سکوت در گوش بازار کتاب عباسی اصفهان (17 آذر 92)

یک کلیک و هزاران صفحه در عرض چند دقیقه در یک پوشه ذخیره می‌شود بدون آنکه بخواهی زحمت پوشیدن لباس، به بازار رفتن و سر و کله زدن با این و آن، از راننده تاکسی گرفته تا کتابفروش را به خودت بدهی. پایت روی پایت می‌اندازی و جست‌وجو می‌کنی بالاخره در سایتی و وبلاگی، آنچه می‌خواهی موجود است. لازم نیست کیفت را هم باز کنی تا پول‌هایت بروند، پولهایت می‌تواند راحت باشد تا وقتی خرج پیتزا یا .... شوند. کسی هم نیست یقه‌ات را بگیرد تنها جایی‌که می‌توانی راحت دزد باشی، یک دزد محترم...



به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، منطقه اصفهان، حال نویسنده و ناشر هرچه می خواهند فریاد بکشند تو کارت را انجام می‌دهی. تا وقتی از پله‌های مجموعه کتاب عباسی پایین می‌روی جز چند دانشجو که استادشان مجبورشان کرده کتابی را تهیه کنند که شاید بعد ازآن هم برای بقیه کلاس زیراکس بگیرند، مشتاقی برای کتابها نبینی.


پشت پرده پلاستیکی کتابفروش در حالی که از لیوان چایی‌اش بخار بلند می‌شود به کتابهایش زل زده و در خود فرو رفته، سرمای پاییزی و زمستانی که مدتهاست بر سر بازار کتاب سایه افکنده است، گویا تمام نشدنی است؛ صدای گنجشک‌ها محوطه کتابفروشی عباسی را که قلب کتاب اصفهان است، پرکرده است .


وارد کتابفروشی که می‌شوی و قفسه‌ها را یکی یکی نگاه می‌کنی اما کتابفروش نگاهت هم نمی‌کند عادت دارد به مشتریانی که فقط در میان کتابها قدم می‌زنند.


خانم جوانی، کتابها را یک یکی از قفسه خارج می‌کند و پس از چند دقیقه سر جایش می‌گذارد، در پاسخ به نگاه من می‌گوید چقدر گران شده، هر روز قیمتهایشان را بالا می‌برند؛ پشت کتابها را دیدی از بس برچست زدند و ماژیک کشیده‌انده پشت کتاب برجسته شده؛ لبخند تلخی به هم می‌زنیم و تمام؛ کتابی خریده نمی‌شود.


داستان ماژیک‌ها و برچسب‌ها را از کتابفروش که می‌پرسم با خشم می‌گوید مگر طلا فروش‌ها طلاهایشان را به همان قیمت اولیه می‌فروشند که ما هم کتابهایمان را با قیمت اولیه بفروشیم به جایی این‌که بروید سراغ آنها، سراغ ما آمده‌اید، ما نسبت به رشد قیمت‌ها در بازار رشدی نداشته‌ایم.


وقتی کمی خشمش فروکش می‌کند، با خنده‌ای تلخ می گوید کتاب دیگر جزء خریدهای آنچنانی شده تا مجبور نباشند دنبال کتاب نمی‌آیند به جز دانشجویان هم کسی اجباری برای خرید ندارد آنها هم ترجیح می‌دهند یا جزوه بنویسند یا از روی کتاب زیراکس بگیرند و اگر بشود که دانلود کنند.


کتابفروش، دل پری از دانلود دارد، از این‌که کتاب‌ها را اسکن می‌کنند و به راحتی روی صفحات اینترنت می گذارند بدون اینکه حقوق مولف ناشر و کتابفروش را در نظر بگیرند، به این چرخه آسیب می‌زنند و انگار نه انگار، کسی برایش اهمیت ندارد، مگر کتاب مهم است که کسی بیفتد دنبال این خلافکاری‌ها، یکی جلوی این بی‌نظمی‌ها را بگیرد؛ کتاب در ایران آنچنان ارزش ندارد.


از او می پرسم از این دنیای مجازی برای تبلیغ کارتان و کتابهایتان استفاده می‌کنید؟ و او نگاهی غریب و سراسر از تعجب می‌اندازد.


دنیای مجازی امروز برای چرخه تولید تا فروش کتاب ایران تهدید محسوب می‌شود؛ تهدیدی که بیشتر کتاب فروش‌ها و ناشران از از آن گلایه دارند اما هیچ کدامشان جز گلایه کردن کاری برای تبدیل این تهدید به فرصت نکرده‌اند اکثرا از راه ارتباطی دنیای جدید استفاده نمی‌کنند و از امکان تبلیغاتی آن بهره‌ای نمی‌برند.


به خاطر سرمای بیرون مغازه دستهایم را در جیب‌هایم می‌گذارم و من به این فکر می‌کنم که اینجا دست‌هایم از سرمای قیمت خرید کتاب از جیب بیرون نمی‌آید. موسیقی غم انگیزی از تنها فروشگاه موسیقی این مجموعه در هوا طنین انداخته، همراهی این نوا با صدای چند جفت کفش که محوطه را به دنبال کتابی دور می‌زنند بر غم بازار کتاب اصفهان می‌افزاید.


کتابفروش‌های جوان تر بلند بلند صدایت می‌کنند؛ رقابت برای جذب خریداری که محدود است. نگاهی به ورودی کتاب‌فروشی‌هایشان که می‌اندازم نمونه سوال‌های کنکورو کتاب‌های تست توی ذوقت می‌زند. کتابفروش جوان می‌گوید فعلا پول در کتاب‌های درسی و کنکوری است که آن هم به مدد جمعه بازار و کتابفروشی‌های دست دوم فروشی و سی دی‌ها دچار رکود شده البته می‌شود بگویی فصلی شده؛ فصلی که دانشگاه‌ها باز می شود یا زمانی که نزدیک کنکور می‌شویم بازار کتاب شلوغ می‌شود اما زمان‌های دیگر جز تعدادی که اندکی مشتاق کتاب هستند مشتری نداریم البته بعد از کتاب‌های درسی، کتاب‌های روانشناسی بیشترین خواهان را دارند.


اوضاع دیگر کتابفروشی‌های شهر هم به همین منوال است؛ یکی می‌گفت بالا رفتن قیمت‌ها مهم است؛ این‌که خانواده ها کتاب را از سبدهایشان حذف کنند نیز طبیعی است اما این را هم باید پذیرفت که کتابخوان، هم کم شده یعنی اگر قیمت‌ها هم پایین بیایند نمی‌توان انتظار داشت که کار بار کتابفروش‌ها سکه شود زیرا در ایران فرهنگ مطالعه در میان مردم نهادینه نیست اگر آموزش و پروش و خانواده‌ها این فرهنگ را نهادینه می‌کردند الان در این شرایط بد هم کتابها خریده می‌شدند آنهم نه از اجبار که از روی عشق، امروز جوان ما حاضر است برای هر چیزی پول بدهد الا کتاب.


نعیمه جوان، یک مشتری کتاب با افتخار می‌گوید که یکی از درایوهای سیستمش مملو از کتاب‌های دانلودی است؛ از رمان و شعر گرفته تا نمونه تست‌های کنکوری، او در پاسخ به این جمله که این کار دزدی است، می‌گوید مگر من چقدر پول می‌گیرم که بخواهم این کتاب‌های گران قیمت را بخرم؛ وقتی توان خریدش را ندارم و باید پول هنگفتی هر ترم برای کتاب‌های درسیم بدهم مجبورم از دانلودها استفاده بکنم یا اینکه قیدش را مثل خیلی‌ها بزنم و بی خیال مطالعه شوم، کدامش بهتر است؟ آیا این دزدی است که یک مشتاق کتاب دستش به کتاب‌ها نرسد و راه حلی برای خود پیدا کند؟


نعیمه، عضو کتابخانه هم هست اما می‌گوید کتابخانه رفتن خیلی وقت گیر است؛ بیشتر مواقع کتاب‌ها امانت هستند اما از آنجا هم استفاده می‌کنم به خصوص برای تحقیق‌های دانشگاهیم ولی خیلی از کتابخانه‌ها بسیاری از کتاب‌هایی را که دانلود می‌کنم ندارند.

آمار بازدید: 239 بار
ثبت نظر درباره مقاله
Security Image